روایت‌هایی از شهدای سلامت دوران دفاع ملی/ 4

روایت‌هایی از شهدای سلامت دوران دفاع ملی/ 4

خانواده ای که در خط مقدم ایثار ایستادند من دکتر شهلا نعمتی هستم. متأسفانه خانواده ما در این حادثه که حمله‌ای با ریزپرنده بود، سه شهید داد. یکی خواهرم مهناز نعمتی که پرستار بود، همسر ایشان حسن حاج‌آبادی، و خواهرزاده‌ دیگرم فاطمه‌نگین نعمت‌پور که به نگین نعمتی معروف بود.

مهناز متولد ۱۳۵۲ بود و پرستار. حسن حاج‌آبادی مهندس نیروهای مسلح بود. نگین نیز فوق‌لیسانس طب فیزیکی داشت و از دانشگاه کالیفرنیا در ایالت آیداهو برای دکترای طب فیزیکی پذیرش گرفته بود. هدفش این بود که در حوزه تحقیق و پژوهش برای درمان بیماران ام‌اس فعالیت کند.

مهناز سه سال طرحش را در بیمارستان مطهری در بخش سوختگی گذرانده بود. بعد از آن چند سال در بیمارستان مهر و سپس در بیمارستان میلاد فعالیت داشت. در بیمارستان میلاد بازنشسته شد اما به دلیل علاقه‌اش به حرفه‌اش، در بیمارستان‌های عرفان نیایش و بعدتر در بیمارستان بانک ملی مشغول به کار بود.

خواهرم شب قبل حادثه، ۲۴ ساعت شیفت بود. با اینکه در شرایط جنگی قرار داشتیم، اما شیفتش را رفت. او بسیار مهربان، عاشق شغلش و خدمت به دیگران بود. تخصصش بیشتر در زمینه سوختگی و پرستاری جراحی قلب باز بود و در بخش قلب فعالیت می‌کرد. همه از او رضایت داشتند و چند سال به عنوان پرستار نمونه شناخته شده بود.

در زمان حادثه، خواهرم مهناز، شوهرش حسن و پسرشان امیرحسین در خانه بودند. همچنین خواهر دیگرم به همراه همسر و دخترشان، فاطمه‌نگین، مهمان آنها بودند. ساعت پنج صبح مورد اصابت قرار گرفتند؛ گویا ریزپرنده‌ای از سقف شلیک شده و دیواره‌های خانه را خراب می‌کند. امیرحسین که هوشیار بود، با اورژانس، آتش‌نشانی و برادرم تماس می‌گیرد. همه آن‌ها با آمبولانس به بیمارستان مدنی استان البرز منتقل می‌شوند.

متأسفانه خواهرم در تاریخ ۳۱ خرداد به شهادت رسید. میزان سوختگی‌اش بسیار زیاد بود، ریه‌هایش کاملاً از بین رفته بود و دچار اِدم شدید ریوی شده بود که در نهایت به شهادت انجامید. خواهرم وصیت کرده بود در کنار پدر و مادرم در گرگان، علی‌آباد کتول دفن شود که به وصیتش عمل کردیم و روز چهارشنبه به خاک سپرده شد.

نگین‌فاطمه نعمت‌پور نیز با ۷۵ درصد سوختگی و از دست رفتن ریه راستش که موجب درگیری قلب شد، در تاریخ ۶ تیر به شهادت رسید.

پسرشان امیرحسین با حدود ۵۰ درصد سوختگی در تاریخ ۸ تیر به بیمارستان مطهری منتقل شد. با پیگیری وزارت بهداشت و معاون وزیر، از بیمارستان مطهری وقت گرفتند و همان روز ICU این بیمارستان باز شده بود. امیرحسین توسط رئیس بیمارستان و جراح پلاستیک، دکتر امیرحسین دهمرده‌ای، تحت عمل جراحی قرار گرفت. خوشبختانه پس از سه هفته (دو هفته ICU و یک هفته بخش) از مرگ نجات یافت. اکنون به عنوان جانباز با سوختگی ۵۰ درصد، از بیمارستان مرخص شده و همچنان تحت درمان است؛ اما متأسفانه پدر و مادرش را از دست داده است.

از نظر اخلاق و رفتار، خواهرم و همسرش بسیار مهمان‌نواز و خیر بودند. حتی به حیوانات کمک می‌کردند. به یتیمان یاری می‌رساندند و هنگام نذر، غذا را به پارک‌ها و محل حضور کارگران و نیازمندان می‌بردند. بسیار مهربان، انسان‌دوست و بخشنده بودند. حیف که از بین ما رفتند. برای ما باورکردنی نیست و بسیار متأسفیم.

از وزیر بهداشت و معاونان ایشان که در منزل ما حضور یافتند، همچنین از بنیاد شهید و امور ایثارگران استان گلستان که در مراسم خاک‌سپاری و بزرگداشت حضور داشتند و از صداوسیمای استان که بارها مراسم را پخش کرد، صمیمانه تشکر می‌کنیم. همچنین برای درمان امیرحسین، سریع‌ترین پیگیری‌ها را انجام دادند و از بهترین پزشک وقت گرفتند.

به نظرم نگین‌فاطمه نعمت‌پور نیز می‌تواند جزو شهدای سلامت باشد، اما چون هنوز دانشجو بود و شاغل نبود، نام او به‌صورت رسمی عنوان نشد و فقط در زیر عکس مهناز اشاره‌ای به او شد. از شما خواهش می‌کنم در هر مطلبی که می‌نویسید، نام هر سه نفر را ذکر کنید: ۱. مهناز نعمتی، پرستار ۲. حسن حاج‌آبادی، همسر ایشان ۳. فاطمه‌نگین نعمت‌پور، دانشجوی دکترای طب فیزیکی

چون هر سه در یک مکان و شرایطی مشابه جان باختند و فعالیت‌هایشان برای کشور ما باارزش بود.

من جراح دندان‌پزشک هستم و در آن‌جا مطب دارم. نگین گاهی به من سر می‌زد. یک روز با گلدانی پر از گل داوودی زرد و سفید آمد. به شوخی به او گفتم: “نگین جان! آمدی خواستگاری من؟” خندید و گفت: “نه خاله، فقط دلم برایت تنگ شده بود، دوستت دارم و برایت گل آوردم.” گفتم: “تو خودت گلی!” چون واقعاً زیبا و بی‌عیب و نقص بود. نگین پدر واقعی‌اش را هرگز ندید. دختری شاد، مرتب، مهربان و انسان‌دوست بود. هدفش در زندگی گرفتن دکترا از بهترین دانشگاه‌ها و تحقیق درباره درمان بیماران ام‌اس بود.

به خواهرم گفته بودم: “در این شرایط جنگی چرا به شیفت می‌روی؟” گفته بود: “من یک پرستارم، وظیفه‌ام 

است. بیماران قلبی زیر دست من هستند و نمی‌توانم آنها را رها کنم. مگر خون من رنگین‌تر از بقیه است؟ من خوشحال می‌شوم اگر در بیمارستان و حین خدمت شهید شوم.” علاقه‌مند بود در جوانی بمیرد و حتی کارت اهدای عضو داشت. متأسفانه به دلیل سوختگی شدید، اعضای بدنش قابل اهدا نبود. اما به آرزویش که “در جوانی رفتن” بود، رسید.

فردای حادثه به من گفت: “لطفاً به بیمارستان اطلاع بده که مجروح شدم و احتمالاً نمی‌توانم به شیفتم برسم.” گفتم: “این حرف را نزن، تو الان راحت صحبت می‌کنی.” گفت: “به این نگاه نکن. من سه سال در بیمارستان سوانح سوختگی کار کرده‌ام. می‌دانم ۹۰ درصد سوختگی دارم. شاید تا چند ساعت دیگر زنده نباشم. خواهش می‌کنم حرف‌هایم را گوش کن.”

نگین به دانشگاه آیداهو برای دکترای طب فیزیکی پذیرش گرفته بود. هدفش درمان بیماران ام‌اس بود. سه مقاله علمی به زبان انگلیسی نوشته و در همان ترم تیرماه ثبت‌نام کرده بود. با شروع جنگ، اعلام کرد که نمی‌تواند بیاید. دانشگاه جای او را رزرو کرده بود، اما وقتی خبر شهادتش را شنیدند، ۲۵ درخت سکویا، یکی از قوی‌ترین درختان جهان را با نام و شناسنامه نگین در پارک ملی کالیفرنیا کاشتند. این درخت‌ها تا ۵۰۰ سال عمر دارند و نمادی از ماندگاری یاد او خواهند بود.

خواهرم نیز در حیاط خانه‌اش درخت نارنجی کاشته و آن را “نگین” نامیده است. هر روز با آن صحبت می‌کند و می‌گوید: “نگین من! نارنج من! باید رشد کنی، بزرگ شوی و برایم میوه بدهی. هر وقت تو را شاداب می‌بینم، انگار نگینم را می‌بینم.”

همچنین ببینید

رئیس دانشگاه:اتصال سطوح سه‌گانه خدمات سلامت با اجرای طرح پزشک خانواده

رئیس دانشگاه:اتصال سطوح سه‌گانه خدمات سلامت با اجرای طرح پزشک خانواده

رئیس دانشگاه علوم پزشکی مشهد گفت: برای تحقق کامل اهداف حوزه سلامت، لازم است در …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شش + سیزده =