
در طی دفاع دوازده روز کشور در مقابل حملات ناجوانمردانه و وحشیانه دشمن صهیونیستی اعضای کادر بهداشت درمان و سلامت ایران و تکتک نفرات تیم ملی سلامت بر سر قول و قرار خود با مردم ایران ایستادند و به انجام وظیفه در سنگرهای سلامت پرداختند.
احساس مسئولیت، همراهی، همدلی و ایثار اعضای تیم سلامت هزاران قصه و روایت در خود دارد. در اینمیان برخی افراد با شجاعت، مدیریت، خلاقیت، نوع دوستی یا همدلی خود داستانهایی متفاوت و تاثیرگذار را رقم زدند که باید ماندگار شوند.
مجموعه گفتگوهای «روایت های تیم ملی سلامت از خط مقدم » تلاشی است برای روایت قطرهای از دریای بیپایان حماسههای خلق شده در طی این دوازده روز توسط اعضای ردههای مختلف و رسته های شغلی متفاوت در ساختار نظام سلامت ایران
لطفا خودتان را معرفی کنید؟به نام خدا، رویا رازقندی هستم کارشناس اعزام و راهبری، 12 سال سابقه کار در مرکز اعزام و راهبری استان البرز دارم.
در دوران دفاع 12 روزه چه تجربیاتی داشتید؟ شبی که متاسفانه اولین حملات انجام شد ما شیفت بودیم و تایمی بود که پشت سیستم نشسته بودم، واقعاً لحظات سخت و تاسفبرانگیز و استرسزایی مخصوصاً برای کادر درمان بود که بلافاصله بعد از نیروهای انتظامی و امنیتی با این حوادث و با بحران مواجه شده بود و باید پرسنل را سریع آماده میکرد و ساماندهی انجام میداد و سر صحنه میفرستاد، ما چون در البرز و همجوار تهران بودیم بعضی از همکاران از تهران با ما تماس گرفتند که باید حتماً به ما کمکرسانی بدهید. برای این که مراکز تهران بسیار شلوغ بود ما شماره نیروها را گرفتیم و خودمان با کدها مستقیم در ارتباط بودیم و تماس میگرفتیم، هر چند دقیقه یک بار با تهران تماس میگرفتیم و سریع همکاران را در جریان گذاشتیم و با تمام پایگاهها برای آماده باش کامل و انجام امور لازم هماهنگ شدیم. در اولین اصابتی که به استان داشتیم کدهای ما نزدیک محل بودند که خوشبختانه مورد خسارتی بود و مصدومی نداشت. در اتفاقات بعدی من خودم جزو کسانی بودم که داوطلب بودم، یک بار هم سریع اعلام نیاز شد که برای کمک و امدادرسانی و همکاری با همکاران به بیمارستان رفتم.
در این مدت خانواده از شما نمیخواستند که خدمت را ترک کنید یا بروید یک جای امنی یا چنین چیزهایی؟چرا، پدرم در شهرستان هستند و چندین بار پدر و برادرم تماس گرفتند که اگر میشود بیایید اینجا، چرا نمیآیید؟ من به پدرم مستقیم گفتم پدرجان شما هشت سال در جنگ و دفاع بودید، جانباز و شیمیایی جنگ هم هستید، شما جوان که بودید محل را ترک کردید یا برعکس رفتید در خود قلب جنگ؟ من هم از شما یاد گرفتم که نباید محل حادثه را ترک کنم و الان جامعهام به من نیاز دارد و ما تعهد به خدمت داریم و باید خدمترسانی انجام بشود و ماندیم که خدمترسانی را بیشتر از قبل انجام بدهیم در صحنهها و اتفاقاً بیشتر باشیم.
اگر خدایی ناکرده باز هم شرایط بحرانی پیش بیاید باز هم انتخاب شما همین است؟شک نکنید که بیشتر از قبل، همیشه دوست داشتم که در خط مقدم باشم حتی اگر بشود نفر اول هم من را بفرستند خیلی هم خوشحال و ممنون میشوم از آنها.
فرزندان تان در این مدت در کنار شما بودند؟پسرم را برادرم با خودش به شهرستان برد ولی دخترم چون در داروخانه شبانهروزی کار میکند ایشان صحنه را ترک نکردند و گفتند من هم از شما یاد گرفتم و باید بمانم، الان داروخانه به من نیاز دارد و مردم به لوازم و تجهیزات نیاز دارند، ایشان هم هر شب تا ساعت 12 شب در داروخانه شیفت میدادند.
و نکته آخر؟واقعاً خیلی از همکاران ما پای کار بودند یعنی واقعا جان خودشان برایشان مهم نبود و مهم این بود که مملکت به آنها نیاز دارد که در صحنه باشند، واقعاً از آنها تشکر میکنم و فقط به نظرم بابت این روزها تمهیدات و پیشزمینهای لازم است که یکمقدار روی مدیریت بحرانمان بیشتر کار شود.