خبرگزاری مهر- گروه استانها: پنجشنبه، پنجم تیرماه، خیابانهای کوهدشت زیر تابوتی گریستند که سربازی جوان را بر شانه داشت؛ «رضا رضایی» فرزند لرستان، در حمله اخیر رژیم صهیونیستی به سایت هستهای فردو به شهادت رسید.
او یکی از دهها جوان گمنامی بود که بدون هیاهو به سربازی رفت و بیخبر از روز بازگشت، فدایی وطن شد.
مسابقهای بر سر رفتن
در میان بغض و افتخار، برادر شهید رضایی روایت عجیبی را بازگو میکند؛ رقابت بر سر شهادت…
برادر شهید با چهرهای آرام و صدایی که گاهی میلرزید و گاهی محکم میشد، میگوید: «رضا همیشه عاشق شهادت بود. قرار بود با هم برویم. من به او گفتم بهعنوان برادر بزرگتر تو را با خودم نمیبرم. اما رضا گفت: نه، من جلوتر از تو میروم. من سربازم، زودتر شهید میشوم.»
و حالا همان حرف ساده، همان گفتوگوی بین دو برادر، به حقیقت تبدیل شده بود. رضا جلوتر رفت و حالا برادر بزرگتر ایستاده بود و میگفت: «زودتر رفت و شهید شد.»
حالا دیگر برادر بزرگتر نه تنها یک خاطره را به دوش میکشد، بلکه راهی را باید ادامه دهد که برادر کوچکتر آغاز کرده بود.
پدری که ایستاده افتخار میکند
پدر رضا، مردی رُسته از ریشههای صبر کوهدشت، با لهجه لکی آرام اما محکم حرف میزند: «پسرم فدای اسلام شد، فدای وطن. پسرم شهید شد تا ایران بماند. مایه افتخار من است، مایه افتخار کوهدشت است. این شهید فقط پسر من نیست، شهید ایران است.»
پدر شهید: این شهید فقط پسر من نیست، شهید ایران است
رضا، از آن شهیدانیست که جغرافیای خونشان از محل تولدشان فراتر میرود. کوهدشت، دیگر او را فقط به نام خانوادگی نمیشناسد، به یک میراث مشترک افتخار میکند.
پدر شهید با همان آرامش لرستانیها حرف میزند. از دل پرش، فقط افتخار بیرون میریزد. در همان چند جمله، بارها کلمه «افتخار» را تکرار میکند.
او نهتنها غم پسر را در دل دارد، که مسئولیتپذیرانه، شهیدش را وقف همه ملت ایران میداند. این جنس حرفها، حرف دل خیلی از خانوادههای شهداست؛ ولی وقتی از زبان یک پدر داغدیده بیرون میآید، معنای دیگری دارد.
مادری که پسرش را سرباز امام حسین میداند
اما اگر پدر، رضا را فدایی وطن میداند، مادرش او را سرباز کربلا میبیند. صدایش با بغض و افتخار در هم آمیخته و مستحکم میگوید: «پسرم را فدای امام حسین کردهام. پسرم سرباز امام حسین بود. اگر رهبری فرمان میداد، بازم برای دفاع از وطنش میرفت. پسرم شهید شده. پسرم لیاقت شهادت را داشت. من افتخار میکنم که پسرم شهید شده است.»
در فرهنگ مادران کوهدشت، شهادت نه مصیبت، که هدیهای به عاشوراست. رضا، به قول مادرش، سرباز امام حسین بود، نه فقط نیروی وظیفه.
مادر شهید، همان کسی است که در تمام این روزهای سخت، ایستاده و هنوز با عزت حرف میزند. برای او، رضا فقط یک پسر نبود؛ نماد ایمان و وفاداری بود.
هر کلمهاش با اشک آمیخته است، اما نه از اندوه، بلکه از افتخار. مادری که در چشم مردم، به مادر همه شهدا شباهت پیدا کرده، مادر همه سربازهایی که راه رضا را ادامه خواهند داد.
جوانی ساده، آرزویی بزرگ
رضا رضایی نه ژنرال بود، نه فرمانده. جوانی بود با لباس خاکی سربازی و دلی پر از آرزوهای آسمانی. او از آن سربازانی بود که نه با رتبه، که با نیتشان شناخته میشوند. دلش برای وطن میتپید، ولی بیشتر از آن برای شهادت.
جوانی که با دل خودش رفت و با قولی که به برادرش داده بود شهید شد، حالا الهامبخش خیلیهای دیگر شده. شاید رضا دیگر در کوچه پسکوچههای کوهدشت قدم نزند، اما نامش تا همیشه در دل مردم این شهر خواهد ماند.
پدری که گفت: «پسرم فدای وطن شد»
مادری که گفت: «پسرم سرباز امام حسین بود»
و برادری که گفت: «قرار بود با هم برویم، او جلوتر رفت»
اینها جملاتیاند که در قلب مردم جا میماند؛ همانطور که نام «سرباز شهید رضا رضایی».