خبرگزاری مهر، گروه مجله: کودکان غزه، با وجود سن و سال کمشان، شجاعتهایی زیادی از خود نشان دادهاند. اگر از هرکسی بپرسید که به نظرشان این بچهها چه چیزهایی تجربه کردهاند تا کنون از عمق رنجشان بارها و بارها تعجب خواهید کرد. آنها چه میتوانند بگویند وقتی هر روز در میان ویرانیها و جنگ زندگی میکنند؟ چگونه میتوان از کودکانی که باید در دنیای شیرین و بیخبر از جنگ و بحران رشد کنند، انتظار داشت که این چنین مقاوم و شجاع باشند؟
شاید از نگاه ما، آنها هنوز کودکاند. اما حقیقت این است که آنها در دنیای خودشان به شجاعترین انسانها تبدیل شدهاند. حتی از بسیاری از بزرگترها در سراسر دنیا هم شجاعتر. چون برایشان زندگی چیزی بیشتر از بازی و شادیهای کودکانه است؛ آنها باید در دنیایی پر از صداهای وحشتناک و انفجارها روزهایشان را بگذرانند. در این شرایط، تحمل آنچه که به آنها تحمیل شده، نه تنها سخت بلکه گاهی غیرممکن به نظر میرسد. اما این بچهها، همچنان ایستادهاند و هر روز به شکلی جدید با شرایط سازگار میشوند.
این روزها در فضای مجازی، یک چالش به راه افتاده که در آن یک زن با چشمهای بسته میتواند در خودروها را باز و بسته کند و از روی صدای آن، مدل ماشین را حدس بزند؛ مرسدس، بنز و… اما در غزه، کودکان با چشمهای بسته، صدای جنگ را تشخیص میدهند. یکی از آنها میگوید: «صدای موشکهای F۱۶، صدای پهپاد، توپهای پدافند هوایی، بالگردها…» این جملهها حقیقت تلخ زندگی آنهاست. زندگیای که آنها را به گونهای متفاوت از آنچه که در دنیا باید باشد، تربیت کرده است.
دخترک در خواب بود. ناگهان چشمهایش از ترس محکم به هم میچسبند. دندانهایش را روی هم میفشارد. فقط یک هواپیمای رژیم اسرائیلی از بالای سرشان رد شده است. صدای وحشتناک انفجار او را از خواب بیدار میکند. موشک رژیم صهیونیستی خانهای را آن طرفتر زده، جایی که دوستش در آن زندگی میکرد. خانه آنها اما سالم مانده است. اما دیگر چه فرقی میکند؟ خانهها در برابر قلبی که اینهمه بار درد را تاب میآورد، هیچ معنایی ندارند.
موشکها فقط دیوارها و سقفها را ویران نمیکنند. آنها چیزی را از بین میبرند که هیچ بازسازیای ندارد؛ روح و روان کسانی که در آن زندگی میکنند. موشکهای رژیم اشغالگر دو بار ضربه میزنند. یکی به خانهها، یکی به قلبها. حالا بشنویم از زبان تعداد شهیدان کودک. برای این بچهها دیگر هیچچیز از آنچه که به عنوان زندگی کودکانه میشناختند، باقی نگذاشتهاند. آنها در دل انفجارها و دود، دنیای بیدغدغهشان را از دست دادهاند.
تولدی که هیچوقت تکرار نشد
«من فقط یک جشن تولد بزرگ میخواستم، اما رژیم اسرائیل حتی آن را از من گرفت.» نام من «عمر خدرا» است، کودکی از غزه. من عزیزترین فرد خانوادهام بودم. همیشه مورد محبت و توجه همه قرار داشتم. در میان همهی لحظات شاد و بیدغدغه آرزویی داشتم. میخواستم یک جشن تولد بزرگ برای خود بگیرم؛ روزی که تمام دوستانم را دعوت میکردم، در کنار خانوادهام در شادی غرق میشدم و از محبت بیپایان آنها لذت میبردم.
آنها برای من برنامهریزی کرده بودند. روزی که شادترین روز زندگیام میشد. اما رژیم صهیونیستی این همه رؤیا را از من گرفت. در تاریخ ۱۷ اکتبر ۲۰۲۳، پیش از آنکه حتی فرصتی پیدا کنم تا به جشن تولدم برسم، زندگیام را از من ربود. این داستان من، تنها یک خاطره از کودکانی است که در دنیایشان جایی برای رؤیا ندارند. برای من، جشن تولدی که هر کودک به آن حق دارد، تبدیل به یک آرزوی محال شد. در غزه، کودکان نه تنها از فرصت زندگی، بلکه از سادهترین آرزوهایشان نیز محروماند.
«ما فقط کودک هستیم، کودکانی با رویاها، خانوادهها و دوستان زیادی. چرا باید به این شکل دیده شویم؟ چرا باید قاتلان ما حمایت شوند و ما نه؟» نام من «مالک شرف» است، کودکی اهل غزه. مثل همه بچههای این دنیا، من هم عاشق زندگی بودم. عاشق یادگیری، بازی کردن، و خندیدن. من دلیل شادی و افتخار خانوادهام بودم. آنها برای آیندهام آرزوها داشتند. آرزوهایی که شاید هر کودک دیگری هم داشته باشد. اما رژیم غاصب و اشغالگر اسرائیل تمام این رویاها را از آنها گرفت. در ۳۱ اکتبر ۲۰۲۳، وقتی هنوز به زندگی امید داشتم، وقتی هنوز رؤیای فردا را در سر داشتم، اسرائیل من را کشت. من نمادی از آیندههای از دست رفتهام. آیندههایی که به دست کسانی که این جنایات را مرتکب میشوند، نابود میشود.
«ما این دنیا را به عنوان یک خانواده ترک کردیم.» ما «مایا معیاد محمد جمعه الهدوی»، ۹ ساله، «میلاد معیاد محمد جمعه الهدوی»، ۷ ساله، و «میلا معیاد محمد جمعه الهدوی»، ۲ و نیم ساله هستیم. سه ماه از خانواده بزرگمان دور بودیم. آنها از صمیم قلب آرزوی در آغوش کشیدن ما را داشتند. اما حالا، این در آغوش کشیدن، در این دنیا هیچگاه ممکن نخواهد شد. در ۳ ژانویه ۲۰۲۴، اسرائیل در فاجعهای هولناک در جبالیا، ما را همراه با والدینمان به قتل رساند و ما از آنِ خدا هستیم و به سوی او بازخواهیم گشت.